سرجای خودت بمان .. سریع و راحت پیدا شو
به شماره عنوان پست هایم حساس شده َم
انگار وقتی شروع میکنی به شمردن یک چیزی ، یعنی قرار است یه روز به آخر برسد
حالا اگر این عدد 1میلیارد هم باشد ولی بلاخره تمام میشود
و این مرا یک جورهایی عذاب میدهد
البته من نمیگذارم عدد ِ به این بزرگی پشت سر عنوان هایم قرار بگیرد ..
اگر به 1000 برسد باید فکر دیگری برایشان کنم
مثلا دوباره از 1 شروع کنم ، یا مثلا دیگر از اعداد استفاده نکنم ..
من دلم نمیخواهد 4خانه هایم تمام شود ،
چه کسی تا به حال توانسته 4خانه های یک لباس را بشمارد ؟ هیچکس !
البته من یک روز 4خانه های لباس تو را میشمارم
اما 4خانه ها ∞ هستند ..
نمیتوانم یک چیزی که زیاد میشود را تحمل کنم
مثلا همین شماره های عنوان پست هایم را
مثلا وقتی از یک موضوع سه بار بنویسم ، دیگر جزء 4خانه هایم نیست
میرود در یک دسته دیگر قرار بگیرد ، احساس میکنم گم میشود
و بعدها نمیتوانم پیدایش کنم ، همه چیز باید سر جای خودش باشد
همه چیز باید دسته بندی شود ، نمیشود شلوارهای جین و مانتوهای بلند
و سارافن ها و 4خانه ها کنار هم قرار بگیرند ، باید جدا شوند
تا بتوانم سریع پیدایشان کنم .. برای یخچال هم همینطور !
مامان همه چیز را به هم میریزد ، من هی میروم همه چیز را مرتب میکنم
شیشه های مربا بالا ، شیشه های ترشی پایین ! آنها آنطرف ، اینها اینطرف
دستبد ها یک طرف ، گوشواره ها یک طرف ، گردنبندها یک طرف ،
ماتیک ها ، لاک ها ، کش موی سر ، شانه ، من ، تو ، همه ..
جیییییییییییییغ .. همه چیز سر جای خود !!!
+ خدا میم برادر کوچکترم را آفرید تا هیچ چیز سر جای خودش نباشد
اعصاب من در حد فولاد شده است در مقابل َش*:|
نظرات شما عزیزان: